چند وقتی است باتفاق جناب آقای نصرتی شهردار محترم و تنی چند از همکاران وی روزهای دوشنبه و چهارشنبه با ابتکار مشاور محترم امور ایثارگران شهرداری به دیدار خانواده های معظم شهداء و سایر ایثارگران مشرف می شویم. برای بنده حقیر که جامانده از قافله شهدا و در حسرت پیوستن به آنها هستم این دیدارها بسیار پرمعنی وخاطره انگیز است. برخی از خانواده ها که به دیدارشان می رویم خانواده هایی هستند که حقیر افتخار همراهی و همسنگری شهدایشان را داشته ام. تجدید خاطرات بودن با فرزندان ایشان و جدا شدن از آنها دنیایی از احساس غبن و سرشکستگی در من بوجود می آورد اما گاهی مواقع خاطراتی از آنها نقل می شود که با شرایط امروزی درک و فهم آن دشوار به نظر می رسد.
شهیدی حقوق ناچیز ماهیانه خود را که بابت حضور در جبهه دریافت کرده بود یکجا تقدیم یک خانواده محتاج کرد.
شهید دیگری موجودی حساب خود را با تقدیم دفترچه به نیازمندی از بسیجیان بخشید. نمونه ای دیگر از این قبیل خودگذشتگی ها خاطره ای بود که مادر شهید حمید قزوینی در دیدار از آن خانواده نقل کرد. او فرمود: در یکی از سفرها که حمید از جبهه به خانه آمده بود قصد داشتم وی را پای بند به شهر کرده و برای او به خواستگاری بروم تا شاید حضور او در جبهه کم شود. با شوهر خواهرم که خیاط بود صحبت کردم و گفتم من حمید را با بهانه ای به خیاطی می فرستم شما برای او اندازه بگیر و یک دست کت و شلوار شیک بدوز، شاید دلش کمی دنیایی شود. او هم پذیرفت.
وقتی حمید آمد به او گفتم: حمید جان آقای ... شوهرخاله ات کارت داشت سری به او بزن. گفت چشم. پرسید چه کار دارشت؟
گفتم نمی دانم بهر شکلی بود حمید به مغازه شوهرخاله اش رفت و او هم برای او اندازه گرفت و کت و شلوار مرتبی دوخت .
بعد از چند روز کمد حمید را نگاه کردم دیدم کت و شلوار نیست. وقت بیرون رفتن هم ندیدم که آن را پوشیده باشد. وقتی آمد سوال کردم حمید جان کت و شلوارت کجاست؟
با لبخند و لحنی زیبا گفت: مادرجان یکی از دوستان نیاز داشت به او هدیه کردم، اون کت و شلوار برای من خوب نبود.
با شنیدن این سخن او در خودم فرورفتم و گفتم من برای او چه اندیشه ای دارم و او در کجا سیر می کند.
حمید که تنها یک بار کت و شلوارش را پوشیده بود آن را به دوستش هدیه داد.
شنیدن این خاطره برای من که این چنین روحیات را زمان جنگ دیده و لمس کرده بودم بسیار شورانگیز و توأم با حسرت بود با خود گفتم: ما کجائیم و شهداء کجا؟
جامعه ما کجاست و شهدا کجا.
باید از خدای بزرگ مسئلت داشته باشبم که خدایا ما را از قافله شهیدان جدا نکن و به آنها ملحق گردان.